«شاه بیشین»، رمانی که حول محور زندگی و سرنوشت محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران میگذرد، در نوع خود یک نمونۀ کمنظیر از روایت مستندگونۀ سرگذشت یک پادشاه است.
اولین ویژگی این رمان را میتوان نزدیک شدن بسیار زیاد آن به زندگی محمدرضا پهلوی دانست. دوربین تیزبین نویسنده پنهانترین کنجهای زندگی شاه را میکاود و گاه در کادری بسیار بسته پشت لب عرق کردۀ یک دختر قاجاری را در نوجوانی شاه به ما نشان میدهد و گاه در کادری بسیار وسیع تانکها و نفربرهای آواره در خیابانهای تهران را از فراز هلی کوپتر، در آخرین روزهای قدرت شاه.
روایت مستند شاه بیشین باعث شده تا مخاطبی که برای اولین بار فرصت پیدا کرده است، در یک رمان این اندازه به زندگی محمدرضا پهلوی نزدیک شود، همزمان علاوه بر لذت خواندن رمان، لذت مرور برگهای مهمی از تاریخ ایران را نیز درک کند.
این نزدیکی به زندگی شاه به نتایجی مثبت در اثر منتج میشود که میتوان حداقل به سه نکتۀ زیر اشاره کرد:
- نشان دادن تضاد در شخصیت شاه:یکی از مهم ترین نکاتی که مخاطب رمان به کشف آن نائل میآید، تضاد و دوگانگی در شخصیت شاه است که رمان در نشان دادن آن موفق عمل کرده است. مخاطب در مییابد که شاه اگرچه «شاه» است و مظهر قدرت، و زندگی او مملو از صحنههای نمایش قدرت در برابر مردم، اما وی در باطن خود از یک ضعف شخصیتی رنج میبرد که از او آدمی ترسو، دودل، بی تدبیر و تسلیم در برابر تقدیر ساخته است. این تضاد را میتوان تضاد «قدرت _ ترس» نامید که حتی در سطرهایی از اثر مستقیما به آن اشاره شده است:
«جدا شدن از این پیرمرد پریشان به مراتب برایت راحت تر است تا آن پادشاه لجوج و یک دندۀ قبلی. به آسانی میتوانی از زیر سایه اش بیرون بیایی. با این حال از آیندۀ بدون او میترسی. از روزهایی که در انتظار توست وحشت داری...»
یا
«هیچ وقت آن گونه نبودی که مینمودی. در برابر مردمت خدایگان بودی و در خلوت خودت یک آدم معمولی با بهره هوشی متوسط...»
رمان با تصویر کردن اولین فرار شاه از کشور به همراه همسر دومش ثریا، ترس و ناتوانی شاه را در اداره کشور و در کشاکش قدرت با مصدق نشان میدهد.
همچنین ترجیع بند «آه ای پدر تاجدار!» که هر از چندی در میانۀ روایت وارد میشود و هر بار یکی از درد دلهای شاه با پدرش را مطرح میکند نیز نقش به سزایی در نزدیک شدن مخاطب به شخصیت اصلی رمان داشته و تضاد در شخصیت شاه را هرچه بیشتر نمایان میکند.
- نشان دادن اوج فساد دربار پهلوی و شخص شاه:وقتی قرار است دوربین نویسنده بسیار نزدیک به شخص شاه حرکت کند و همواره روی همۀ حرکات او تمرکز کند، ما خود به خود به خلوت شاه راه مییابیم و آن چه در این خلوت مییابیم چیزی جز روابط شنیع با فواحش رنگارنگ نیست. در این خلوت ما پادشاهی فاسد را مییابیم که با دلالی وزیر دربار خود اسدا. . . علم که چون غلامی خانه زاد در خدمت مطامع شاه است هر روز را با معشوقه ای میگذراند.
- نگاه کردن به انقلاب اسلامی از دیدگاه شاه:امروز اگرچه نام محمدرضا شاه پهلوی ما را به یاد دوران قبل از «انقلاب اسلامی» میاندازد اما نباید فراموش کرد که مخاطب ایرانی هیچ گاه فرصت این را نداشته است که از دریچه دید شاه مخلوع به انقلاب نگاه کند.
شاه بیشین این فرصت را به مخاطب خود میدهد و آن چه مخاطب کشف میکند یک دیدگاه خاص است که شاید در سالهای پس از انقلاب و از زبان رسانهها کمتر با آن برخورد داشته. مخاطب پادشاهی خلع شده و غافل از شرایط را مییابد که هیچ گاه موفق نمیشود درک درستی از انقلاب داشته باشد و «نه پای مردم، که دست روباه پیر و بنگاه سخن پراکنی او بی بی سی را پشت شلوغیها میبیند و باور دارد که این دولت فخیمۀ بریتانیای کبیر است که در حال انتقام گرفتن» از اوست.
او نه مردم کشورش را میشناسد و نه به آنها فکر میکند. او درک صحیحی از چرایی حرکت انقلابی مردم ایران ندارد و همچنین انگیزههای رهبر انقلاب را نمیشناسد.
رمان موفق میشود به مخاطب نشان دهد که شاه حتی پس از فرار از کشور و در فرصتی که بیماری برای وی فراهم کرده بود تا به گذشتۀ خود فکر کند موفق نمیشود پی به اشتباهاتش ببرد و حقایق انقلاب را کشف کند.
به هر روی شاه بیشین از آن جا که رمانی بر اساس زندگی یک شخصیت حقیقی تاریخی و البته بسیار دیده شده است، روی طناب نازکی بر فراز یک پرتگاه راه میرود. نویسنده ناچار است تعادل اثر خود را به گونه ای حفظ کند که از هیچ طرف پرتاب نشود. او از یک سو در خطر سقوط به ورطۀ «زندگی نامه نویسی» است. و از سوی دیگر در خطر سقوط به ورطۀ «خیال پردازی کاذب» دربارۀ شخصیتی که تاریخ او را به خوبی میشناسد.
به نظر میرسد نویسنده موفق شده است به سلامت از روی این طناب بگذرد و رمانش را به سر انجام به رساند و حتی در این راه به گونۀ جدیدی از انواع ادبی نزدیک شود که میتوان آن را «رمان – زندگینامه» نامید.
تنها نکتۀ باقی مانده این است که نوع پیشرفت روایت و پیش آمد حوادث جدید در اثر با تعلیق بسیار کمی همراه است. مخاطب در حین مطالعه اثر با سوالهای بیپاسخ درمورد چگونگی وقایع که او را به دنبال کردن رمان ترغیب کند برخورد نمیکند. این مسئله باعث شده است تا اثر به سمت زندگینامه برود. علت کمرنگ بودن تعلیق در سیر روایت را میتوان در کم بودن حجم اثر در برابر حوادث و رخدادهای زندگی شخصیت اول دانست. چرا که اگر نویسنده به همه حوادث داستان با دیدگاه ایجاد تعلیق میپرداخت، مطمئنا حجم اثر بیش از اینها میشد. این گونه است که مخاطب در حین مطالعه اثر کمتر این سوال را از خود میپرسد که «بعد چه میشود؟».
و در پایان باید به نثر وزین و دلنشین رمان اشاره کنیم که یکی از نقاط قوت اثر محسوب میشود. نثری که از واژههای اصیل و بومی بهره گرفته و گاه حتی از لحاظ موسیقایی به نثر مسجع تنه میزند:
تصویر پادشاهی لاغر و بیمار، گروگانهای نگران و بیآزار و گروگانگیرهایی جوان و تبدار!